چهارشنبه ۱۶ مهر ۹۹ | ۱۳:۱۴ ۱۰۳ بازديد
گاهی وقتی بهش فکر می کنم
میگم خدایا خیلی سخته...
چجوری آدم بخواد بین این دوتا
تعادل رو برقرار کنه؟!
آدم توی یک سنی باید یک تصمیمات خیلی مهمی بگیره که هنوز تجربه خیلی کمی برای زندگی داره..
انتخاب رشته تحصیلی توی پونزده شونزده سالگی..
کنکور و دانشگاه هجده سالگی..
شغل و کار توی بیست و پنج سالگی
و نگم براتون از ازدواج...
خیلی سخته خیلی..
زندگی کردن
ریسک بزرگی هست ک
نیازمند شجاعت خیلی زیادی هست..
این که در بزنگاه های زندگی
بین علاقه و منطق کدوم رو مقدمتر بدانیم
واقعا چیز قابل پیش بینی نیست..
یکی به حرف دلش گوش میده و یک سرنوشت خاص را تجربه می کنه و اون دیگری...
ما در این مراحل تقریبا
آزادیم که هر انتخابی داشته باشیم
ولی به هیچ وجه از عواقب انتخاب هایمان آزاد نخواهیم بود و
به نتایج انتخابهامون مجبور خواهیم بود..
و این خیلی زندگی را ترسناک جلوه میده..
واقعا زندگی
مساله عجیب ترسناکیست
ولی ارزش تجربه کردن داره
پر هیجان ولی دوست داشتنی..
یک سوال
شما درباره ازدواج کدوم یکی از جملات زیر رو تایید می کنید؟!
عاقلانه ازدواج کنید تا عاشقانه زندگی کنید
یا
عاشقانه ازدواج کنید تا عاقلانه زندگی کنید..
نظرتون رو برامون کامنت کنید لطفا
تشکر